درباره کتاب
به فنتزما خوش آمدید. تنها دو قانون در این بازی وجود دارد: زنده بمانید و عاشق نشوید. وقتی خواهر اوفیلیا ناپدید میشود، فقط یک راه برای نجاتش باقی میماند، آن هم اینکه اوفیلیا باید پا به مسابقهی مرگبار فنتزما بگذارد که درون عمارتی تسخیرشده برگزار میشود و جایزهی آن را به دست آورَد؛ جایزهای که چیزی جز یک آرزو نیست. فنتزما هزارتویی است از راهروهای پیچدرپیچ و تالارهای باشکوه؛ فضاهایی پر از اهریمن و انواع وسوسهها. اوفیلیا با نُه چالش روبهرو خواهد شد که هرکدام خطرناکتر از قبلی است. تنها یک نفر میتواند برندهی این بازی شود، ازاینرو دیگر شرکتکنندگان از هیچ کاری برای حذف رقیبان خود دریغ نخواهند کرد. این عمارت تسخیرشده هر روز هیولاهای تازهای میآفریند؛ اما درست زمانی که چیزی نمانده اوفیلیا مغلوب ترسهای خود شود، غریبهای مرموز پیشنهاد معاملهای به او میدهد. بلکوِل جذاب، مغرور و بهشدت دلربا ادعا میکند که میتواند اوفیلیا را در مسیر آزمونهای مرگبار پیش رو راهنمایی کند. و تنها بهایی که از او میطلبد ده سال از زندگی اوفیلیاست. اوفیلیا میداند که نباید به او اعتماد کند. بلکوِل خطرناک به نظر نمیرسد، اما بعید نیست آنچه به چشمش میآید ظاهری گمراهکننده باشد. بدتر از همه اینکه اوفیلیا کششی مرموز و مقاومتناپذیر را حس میکند که آنها را هر لحظه بیشتر و بیشتر بهسوی یکدیگر میکشاند. زندگی اوفیلیا در خطر است؛ اما در فنتزما، تنها اتفاقِ مرگبارتر از باخت در بازی، این است که دلت را ببازی…